NaZaNiN jOoN
بی تو چه کنم؟

 

 پسرک رو به مزار دختر ايستاد، برايش از دلتنگيش گفت، از آغوشي که اين روزها خيلي هوايش را کرده... از شوخي هاي دلنشينش، از چشمان مهربانش، از حرف هاي نگفته اش، از يک دنيا بغضش... برايش کادو گرفته بود آمده بود تا لبخندش را ببيند! هق هق گريه هايش به آسمان بلند شده بود... پسر: برات… کادو… برات يه دسته گل گلايل!… يه شيشه گلاب… و يه بغض طولاني آوردم

تک عروس گورستان! پنج شنبه ها ديگه بدون تو خيابونها صفايي نداره…! اينجا کنار خانه ي ابديت مي نشينم
 و فاتحه ميخوانم… نه اشک و فاتحه... اشک و فاتحه و دلتنگي امان… دنياي من! تو خيلي وقته که… آرام بخواب فرشته کوچ کرده ي من… ديگر نگران قرصهاي نخورده ام… لباس اتو نکشيده ام…. و صورت پف کرده از بي خوابيم نباش…! نگران خيره شدن مردم به اشک هاي من هم نباش..! بعد از توديگر مرد نيستم اگر بخندم… اما… تـو آرام بخواب

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







برچسب‌ها: <-TagName->
شنبه 5 اسفند 1391برچسب:,21:59به قلم: نازنین جوون ™